شتاب و فراموش کردنِ طعم ریحان تازهی توی پاستا
نویسنده: فاطمه شهدادی
زمان مطالعه:4 دقیقه

شتاب و فراموش کردنِ طعم ریحان تازهی توی پاستا
فاطمه شهدادی
شتاب و فراموش کردنِ طعم ریحان تازهی توی پاستا
نویسنده: فاطمه شهدادی
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]4 دقیقه
آهستگی خودش کیفیت همهچیز را بیشتر میکند. در واقع درنگکردن، این فرصت را میدهد که ایدههای جدیدتر خودشان را به من برسانند.
در خانهی ما، غذا خوردن همیشه همراه با عجله است؛ یک مسئلهی سر راست از ریختن خورشت روی برنج، تا بلافاصله شستن ظرفها بعد از تمام شدن غذا. از وقتی که یادم هست همینطور بوده؛ من تنها وصلهی ناجورِ سرِ میز هستم. دوست دارم بنشینم غذا را مزهمزه کنم، جوی دو سرِ توی سوپ را صبورانه زیر دندانم له کنم و اتفاقات روزم را با آبوتاب برای خانوادهام تعریف کنم؛ حتی اگر سوپ مادرم درحال سرد شدن باشد. در حقیقت این یکی از ویژگیهای شخصیتی من است: کند بودن. من دوست دارم همهچیز را آهستهآهسته پیش ببرم. تمامکردن نقاشیام را روزها طول میدهم، چون مخلوطکردنِ رنگها با هم، چیدن رنگهای گرم و سرد در کنار هم و پاشیدن آنها روی بوم، از دیدن نتیجهی نقاشی برایم لذتبخشتر است.
دربارهی کتابخواندن هم باید بگویم که بله؛ من خواندن محبوبترین کتابهایم را ماهها طول میدهم تا دیرتر تمام شوند. کارهای دانشگاهم هم از این قاعده مستثنی نیست. مقالهام را تا آخرین روز، روی صفحهی دسکتاپ باز نگه میدارم و تمرینم را تا لحظههای آخر بارگزاری نمیکنم، چون عقیده دارم این آهستگی خودش کیفیت همهچیز را بیشتر میکند. در واقع درنگکردن، این فرصت را میدهد که ایدههای جدیدتر خودشان را به من برسانند. اما خب استادم این را نمیداند؛ همینطور که صاحبکارم هم نمیداند. آنها از من عجله میخواهند؛ همین حالا میخواهند و من همیشه از ماراتنی که تعریف کردهاند جا میمانم. دو سه روز زمان برای اندیشیدن روی مسائل تازه، آنها را عصبی میکند. البته که آنها هم دلایل خاص خودشان را دارند، مثل خانوادهام که کار دارند و وقتی برای چشیدن طعم ریحان تازهی توی پاستا را ندارند.
آن بیرون هم، آدمها توی صف نانوایی، به دیدن آسمان و صحبتکردن با غریبهها تمایلی ندارند. وزنشان را روی یکپا انداختهاند، با کلید روی دیوار ضرب گرفتهاند و نانشان را میخواهند و عجله دارند. من فکر میکنم که تمام این شتابها به نتیجهگرا بودنِ انسان برمیگردد. همهچیز باید به سرعت سپری شود تا نتیجهای حاصل شود. لابد حصول نتیجه به ما احساس آرامش میدهد. نان تازه را توی کیسهی پارچهای میگذاریم و نفس عمیقی میکشیم که بالاخره این کار هم تمام شد. البته که هیچ اشکالی در این کار نیست، چراکه طبعاً کارهای نصفهونیمه، دردسرسازند و خورهی ذهنمان میشوند، اما آهستگی حسابشده میتواند در دنیای امروز، جای بیشتری برای لذت و آرامشخاطرمان باز کند. در یکی از قدمهای شمرده تا ایستگاه اتوبوس است که ریشهی کمالطلبیمان را پیدا میکنیم. خورش قورمهسبزی در آهستگیست که جا میافتد. کتابها یکروزه نوشته نمیشوند و این روندِ آهسته است که نویسنده را مجاب میکند که سرنوشت قهرمان داستان، بهجای یک چرخش، هزارانبار دچار تغییر شود.
البته اگر در اتوبان بخواهیم از سرعت مطمئنهمان بکاهیم صرفاً به این علت که از مسیر لذت میبریم، آهستگی را جای نادرستی اعمال کردهایم و شتاب در جای خودش خیلی هم مفید است. اما مشکل من با عجلههای بیمورد است. جاییکه سرعت، اضطراب مضاعفی را اعمال میکند و زیباییها را زیر چرخ شتابِ روزمره له میکند، جاییکه هر روز صبح چایساز را به برق زدهایم، چای کیسهای را توی لیوان انداختهایم و زمان زیادی هم ذخیره کردهایم اما در مقابل، طعم چای تازهدم و عطر بهار نارنج را هم از دست دادهایم؛ گلها را با عجله آب دادهایم و برای خودمان وقت خریدهایم، اما جوانههای گیاهی که از آن قطع امید کرده بودیم را هم ندیدهایم؛ پروژههایمان را بهموقع تحویل دادهایم اما لذتِ حرفزدن با دوست قدیمیمان را هم فراموش کردهایم. در دنیای امروز شتاب، اجتنابناپذیر است اما شاید چیزی که به آن نیاز داریم این است که گاهی در موقعیتهای هرچند کوچک، ابرهای تیرهی شتابزدگی را کنار بزنیم و رد نور آفتاب را دنبال کنیم.

فاطمه شهدادی
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
نظری ثبت نشده است.